آیا این نان شیرمالها بو میدهد یا مغز من بو میسازد؟؟
*در واقع هر حرکتی مساوی است با لو رفتن :-)
آیا این نان شیرمالها بو میدهد یا مغز من بو میسازد؟؟
*در واقع هر حرکتی مساوی است با لو رفتن :-)
چون نطفه در رحم افتد ۴۰ روز بماند، و ۴۰ روز علقه شود، و ۴۰ روز مضغه، سپس خدا دو فرشته خلاق را بفرستد و به آنها گفته شود بیافرینید چنانکه خدا خواهد پسر یا دختر، صورتش را بسازید و مرگ و روزی و شقاوت و سعادت او را و پیمانی که خدا از او در ذر گرفته میان دو چشمش بنویسید، و چون ولادتش نزدیک شود خدا فرشتهای بنام زاجر فرستد و او را نهیب زند و بهراسد و پیمان را فراموش کند و به زمین افتد و از نهیب فرشته گریه کند.
مرآة العقول فی شرح خبار آل الرسول
چه راه سخت و طولانی داری عزیزکم!!!
امان از نهیب فرشته، روزی که میآییم و روزی که میرویم.
عزیز ِدلم، پیمانت را محکم نگاه دار، آنسو که هستی حسین هست، اینجا فرزند حسین، امامت!
تمام راهها، جادهها، امتداد دستها و نگاهها به تو میرسد.....
*عزیزترین هدیه خدا، خوش آمدی!
قصه:
این ماه تفاوتهای زیادی با ماههای گذشته داشت، از تغییر جسمی که داشتم و این امید را در ما زنده کرد که در مسیر درمان هستم و همچنین میزان آرامش روحی که داشتم و فکرنکردم به بارداری در ماه، اما مهمترین تفاوت چیز دیگری بود، یا شاید چیزهای دیگری، انگاری یکجایی در دلم میدانستم میشود، انگار دنیا، با تمام سخنهای نگفتهاش روبهرویم زبان باز کردهبود، ناگهان غمام اوج میگرفت، به قله میرسید، قلبم تندتند میزند، نگاهها تیزتر میشدند، حرفها زهرآگینتر و من آهسته اشک میریختم، نتیجهاش میشد «آه»، یک آه آرام و عمیق.
دلم میزد، انگار که عمق ِ دلم، عمق ِ غمهای دلم بیشتر و بیشتر شدهبود، بزرگ شدم، وسیع، آغوشم برای تمام دلهای غمگین باز شد، دعا کردم، برای دیگرانی جز خودم!
*پست قبل رمزدارد، اگر خواستید تقدیم میکنم.
خدایا
نگذار زبانم به شکایت باز شود، خودت در آغوشم بگیر؛ سردم است.....