عطر مادری

سلام بر ساره! دوست ِ دوست خدا

عطر مادری

سلام بر ساره! دوست ِ دوست خدا

عطر مادری

مادری، عطری دارد......

یازهرا

طبقه بندی موضوعی

داستان

پربیننده ترین مطالب

  • ۰۸ آبان ۹۳ ، ۰۲:۵۵ سلام

لبخند ِ من

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۵ ب.ظ
صبح که چشم باز کردم و غلت زدم، علی هم چشم‌ باز کرد و بی‌اختیار به هم لبخند زدیم، اولین صبح مامان و بابا بودن‌مان به صورت غیررسمی است، هنوز عالم و آدم خبر ندارند، راز کوچکی است بین ما(چندنفر). شوخی‌های مخصوص این روزها اختراع کرده‌ایم. 

کارهایم را به روال گذشته انجام می‌دهم و و می‌خواهم انجام دهم، انشالله.
دفترچه‌ای برداشته‌ام تا همه چیز را در ان بنویسم، وسوسم در تمام و کمال بودن در حال غلبه است!

به خانه نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم، چه‌قدر جای‌ش خالی است! :-)
۹۵/۰۶/۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامه‌ای نرسیده

پست نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی