عطر مادری

سلام بر ساره! دوست ِ دوست خدا

عطر مادری

سلام بر ساره! دوست ِ دوست خدا

عطر مادری

مادری، عطری دارد......

یازهرا

طبقه بندی موضوعی

داستان

پربیننده ترین مطالب

  • ۰۸ آبان ۹۳ ، ۰۲:۵۵ سلام

۳ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

شلوارهای بابا و چادر و مانتو لی‌ام را در ماشین‌لباس‌شوئی انداختم و مایع مخصوص لباس‌های مشکی را در جای مخصوص مایع ریختم، بعد نشستم به نگاه کردن چرخیدن لباس‌ها که ببینم چه‌قدر کَف می‌کند، نگاه کردنم طول کشید، مدام چشم‌ام می‌چرخید، انگار ناگهان جذاب‌ترین صحنه عالم را می‌دیدم، به چشم‌ام آمدی عزیزکم!

دو دست ِ کوچکت را گذاشته‌بودی روی در ِ ماشین‌لباس‌شوئی، وقتی چرخیدن لباس‌ها شروع می‌شد، از هیجان، کمر صاف می‌کردی و ناگهان دست می‌کوبیدی روی شیشه، من ایستاده‌بودم جلوی سینک، ظرف‌ها را می‌شستم و نگاه‌ات می‌کردم، دلم برای‌ات قنج می‌رفت و می‌خواستم بلندت کنم و به خودم بفشارم‌ات تا باور کنم واقعی هستی!


میوه‌ی دلم، عزیز ِ کوچکم، نیامدی و دلتنگتم.


زهرا صالحی‌نیا
۲۲ دی ۹۳ ، ۰۷:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نامه

بی‌حوصله و خواب‌آلود و خسته‌ام

با یک کوه کار

پروژه و جواب دادن به چند نفر و کارهای خانه و غذا درست کردن

گاهی تمام این کارهای که برای‌ام دوست داشتنی است، سخت و جانکاه میشود

دلم سیرابی و نخود می‌خواهد


یعنی تو در راهی؟

زهرا صالحی‌نیا
۱۸ دی ۹۳ ، ۱۷:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نامه

در این روزهای غم‌گینی من، خوب است که تو بیایی؟؟

ترسم از این بابت است که نتوانم از پَس شکر نعمت خدا بر بیایم.

اگر تو بیایی و من اماده نباشم؟

هزار اگر و مشکل و شاید!


ولی دلم برای‌ات پر می‌کشد میوه دلم!

آغوشم تشنه‌ی توست

اما میترسم، وقتی خودم تشنه یک آغوش آرامشم، میترسم نتوانم به تو...

دلم برای ات پر میکشد

با بغض

زهرا صالحی‌نیا
۱۷ دی ۹۳ ، ۱۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نامه