عطر مادری

سلام بر ساره! دوست ِ دوست خدا

عطر مادری

سلام بر ساره! دوست ِ دوست خدا

عطر مادری

مادری، عطری دارد......

یازهرا

طبقه بندی موضوعی

داستان

پربیننده ترین مطالب

  • ۰۸ آبان ۹۳ ، ۰۲:۵۵ سلام

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

حالا که قرار نیست کالسکه‌اش، لباس‌هایش، ملحفه تختش، کاپشنش، کلاه‌ش، گل‌گلی باشد و قرار نیست فکر کنم از کی دامن تنش کنم و از کی آستین حلقه‌ای تنش نکنم اوضاع بهتر است؟

قطعا این‌طور نیست، اصلا بد نبوده که بهتر شود! این مدل ذوق‌زده‌گی‌ها و خیال‌پردازی‌ها و دغدغه تراشی‌ها از آن‌هاست که در هرصورت پیش می‌آید، فرقی هم نمی‌کند شرایط و تقدیر چه‌طور باشد.


حرم امن امیرالمونین که بودیم، فکر می‌کنم بین بی‌حالی‌های سرماخورده‌گیه تازه‌ام بودم که خوابم برد، پسرک را با چشم‌های گرد و نفذ مشکی دیدم، نرم و لطیف و کوچک در آغوشم. هنوز هم باورش از پس تمام انتظارها سخت است، الان که نگاه می‌کنم انگار چشم به هم زدن بود، انگار که نه هرماه من می‌لرزیدم و دعا می‌کردم و اشک می‌ریختم و ....


چرا بیشتر نمی‌نویسم؟

زهرا صالحی‌نیا
۲۵ آذر ۹۵ ، ۰۱:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نامه

اینکه اولین ضربه‌های بودنت و اثبات حضورت در کربلا بود یعنی خوب، نه؟ یعنی خیلی خیلی خیلی خوب!



زهرا صالحی‌نیا
۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۶:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نامه