عطر مادری

سلام بر ساره! دوست ِ دوست خدا

عطر مادری

سلام بر ساره! دوست ِ دوست خدا

عطر مادری

مادری، عطری دارد......

یازهرا

طبقه بندی موضوعی

داستان

پربیننده ترین مطالب

  • ۰۸ آبان ۹۳ ، ۰۲:۵۵ سلام

سلام بر ساره! دوست ِ دوست خدا

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۵ ب.ظ

تمام راه‌ها، جاده‌ها، امتداد دست‌ها و نگاه‌ها به تو می‌رسد.....

*عزیزترین هدیه خدا، خوش آمدی!



قصه: 

این ماه تفاوت‌های زیادی با ماه‌های گذشته داشت، از تغییر جسمی که داشتم و این امید را در ما زنده کرد که در مسیر درمان هستم و همچنین میزان آرامش روحی که داشتم و فکرنکردم به بارداری در ماه، اما مهم‌ترین تفاوت چیز دیگری بود، یا شاید چیزهای دیگری، انگاری یکجایی در دلم می‌دانستم می‌شود، انگار دنیا، با تمام سخن‌های نگفته‌اش روبه‌رویم زبان باز کرده‌بود، ناگهان غم‌ام اوج می‌گرفت، به قله می‌رسید، قلبم تندتند می‌زند، نگاه‌ها تیزتر می‌شدند، حرف‌ها زهرآگین‌تر و من آهسته اشک می‌ریختم، نتیجه‌اش می‌شد «آه»، یک آه آرام و عمیق.

دلم می‌زد، انگار که عمق ِ دلم، عمق ِ غم‌های دلم بیشتر و بیشتر شده‌بود، بزرگ شدم، وسیع، آغوشم برای تمام دل‌های غمگین باز شد، دعا کردم، برای دیگرانی جز خودم!


*پست قبل رمزدارد، اگر خواستید تقدیم می‌کنم.




۹۵/۰۶/۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامه‌ای نرسیده

پست نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی